””نفرین””
بسوزی ای فلک درحسرت یار
که سوزاندی مرادرهجردلدار
طبیب دردمن هرگزنبودی
نبودی مرحم این دل بیمار
الهی که نبینی روی یارت
بمانی منتظرتاصبح دیدار
الهی که گلت پژمرده گردد
که پژمردی گل من رابه گلزار
الهی که نباشی شادیکدم
بسان من به غم باشی گرفتار
الهی که غمت راکس نداند
نباشدبهرغمهای توغمخوار
الهی قطره قطره آب گردی
بسان من چوشمعی درشب تار
الهی که دلت بیمارگردد
نباشدبهربیمارت پرستار
الهی که دلت همچون متاعی
نباشدارزشش روزی به بازار
فلک چرخت نچرخدروزی ایکاش!
که چرخاندی مرادرطول ادوار
شعراز:نیماراد
{-38-}
7 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/07/01 - 18:54 در شعر و داستان
دیدگاه
yalda

{-107-} بود نيما جان

1392/07/2 - 05:42
nima0bx

مرسی ...
یلداجان...

1392/07/3 - 11:16 توسط Mobile